روز منفی دوم2- قبل رفتن مدادم:
بهله اینجوریم میشه.قبل اتفاق آمدنش رو جیغ بکشی.خب معلومه دیگه امروز یکشنبه اس.امشب آخرین شب من و مدادمه قبل رفتنش.فردا آخرین روز با هم بودنمونه بازهم قبل رفتنش و پس فردا دیگه کلا اون ظهر میره و من بعد ظهر.برای دو ماه.یعنی قول داده دو ماه.
این بود ماجرای افتاده و نیفتاده و اتفاق خواهد افتاد این سه روز.می خوام هجرنامه این روزهای بی مدادمو بنویسم.از سه شنبه که شاید پست نکنم اما خواهم نوشت.
اعتراف می کنم همین حالا،صادقانه که بدجوری دلم تنگ می شه.یعنی داره می شه.اینو خودش گفته بود قبلن ها وقتی می خواس بره تبریز اس ام اس داد که:دارم دلتنگت می شم.چه زود،چه عجیب.برای من اما نه زود بود،نه عجیب.
می گه می گذره زودتر از اینکه فکرشو بکنی.می گه اینقدر گرفتارم که گذشت زمان سریعتر می شه.می گم جانم چون گمگین و تلخ می شه نبودنت،دیر خواهد گذشت.می گه، نه.می گم باشه.هرچی تو بگی.