وضعیت بی انصافانه است.خودش هم می داند.عصبانی می شود باز هم.دوستش دارم.گمانم اینقدر دارم که تحمل کنم.که تاب بیاورم.که امید داشته باشم خلاص شوم/شویم از این وضعیت.تصمیم گرفته ام همراهش باشم.که حتی گاهی که خواست حتی گوشی باشم در این مدت،شاید!اینرا البته نگفته ام تاحالا برایش.گفتم شاید نتوانم خدای نکرده!که حمایتش کنم. های تو که الان اینجایی بدان که تنهات نخواهم گذاشت.دلم را کنده ای تو.معلوم نیست؟
پ ن:برای دهم بهمن وقت مشاوره دارم.تلاشی برای تلخ نکردنت/نکردنم/نکردنمان.
پ ن:دوشنبه مهمانی داریم باز.از نوع دو نفره اما متفاوت با بار پیش.با رز کبود و شمع/شمع ها و نگاه گربه ای هراسان من!دست خودم نیست.دارم دلتنگت می شوم،سرور من.
پ ن:برای دهم بهمن وقت مشاوره دارم.تلاشی برای تلخ نکردنت/نکردنم/نکردنمان.
پ ن:دوشنبه مهمانی داریم باز.از نوع دو نفره اما متفاوت با بار پیش.با رز کبود و شمع/شمع ها و نگاه گربه ای هراسان من!دست خودم نیست.دارم دلتنگت می شوم،سرور من.